شاخه های یک درخت تنومند خرمالو از باغچه همسایه خم شده بود توی حیاط
دبستان ما. اوایل پاییز پر می شد از خرمالوهای خوش رنگ که هوس امتحان کردنش
بالاخره یک روز مجبورمون کرد تو یه زنگ تفریح ناظم مدرسه رو بپیچونم و بعدش من با
کمک بچه ها از دیوار آجری مدرسه برم بالا یه خرمالو بکنم و بعد اون رو چند قسمت
کردم و همراه همکلاسیام با اشتیاق شروع کردیم به خوردن. اولش شیرینی خرمالو واقعا
چسبید ولی بعد چند لحظه مزه ی گس
اش همه ی اون طعم خوب رو از بین برد. یادمه همکلاسیامو نگاه می کردم که اونا هم حس
شبیه به من داشتن بدو بدو رفتیم سمت آبخوری غافل از اینکه آب نه تنها مرهمی برای
این مشکل نبود بلکه حالتو بدتر هم می کرد. شب به مامانم گفتم من تا بحال خرمالو به
این عجیبی نخوردم که اولش به این شیرینی باشه بعدش به این گسی. بهم گفت شاید صاحبش
راضی نبوده.
رفتن احمدی نژاد و بازگشت نسبی عقلانیت حس خوشمزگی لحظه ای خرمالوهای پشت حیاط دبستان رو یادم آورد. ولی وقتی به این چند سال فکر می کنم که دوران جوونی من و هم نسلای من، که به گواه خیلیا بهترین و شادترین دوران زندگی هست، مصادف شده بود با دوران نکبت، تنگ نظری، بی عقلی، خود بزرگ بینی و ... این آقایان و از طرفی نا امیدی، فرار، تحمل غربت و ... همنسلای من طعم گس اون خرمالو تو دهانم اومد. حالا ساعتهاست که می خوام آب بخورم ولی می ترسم تجربه ی دوران کودکیم تکرار بشه. شاید حق با مادرم بود.
رفتن احمدی نژاد و بازگشت نسبی عقلانیت حس خوشمزگی لحظه ای خرمالوهای پشت حیاط دبستان رو یادم آورد. ولی وقتی به این چند سال فکر می کنم که دوران جوونی من و هم نسلای من، که به گواه خیلیا بهترین و شادترین دوران زندگی هست، مصادف شده بود با دوران نکبت، تنگ نظری، بی عقلی، خود بزرگ بینی و ... این آقایان و از طرفی نا امیدی، فرار، تحمل غربت و ... همنسلای من طعم گس اون خرمالو تو دهانم اومد. حالا ساعتهاست که می خوام آب بخورم ولی می ترسم تجربه ی دوران کودکیم تکرار بشه. شاید حق با مادرم بود.
12 مرداد 1392